روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه سن داره

برای دخترم روشا

تعطیلات نوروز 91

شیرینی مامانی! گوشه ی دلم بالاخره سال 90 با تمام اتفاقات خوب و بدش والبته برای ما تلخش تموم شد ...موقع چیدن سفره ی هفت سین خیلی هیجان زده بودی و میپرسیدی که اینا چی هستن و دلت میخواست کمک کنی و بیشترین کمکت این بود که شمع هارو روشن کنیم و شما فوتشون کنی! خیلی سعی کردم شب زود بخوابی تا صبح سرحال بیدار بشی ولی از اونجایی که فهمیده بودی امشب یکم با شبهای دیگه فرق داره شیطنتتم گل کرده بود تا اینکه بالاخره خوابیدی...5صبح که بیدار شدی و آب میخواستی دیگه خوابم نبرد و همش تو فکر دایی بودم که الان کجاست چیکار میکنه خیلی دلتنگشم ... صبح به زور اینکه الان عید میشه بیدارشو تا لباس عیدیاتو بپوشم، تونستم بیدارت کنم خیلی خوش...
23 فروردين 1391

آینده مال توست...

گوشه ی دل مامانی! بهترینم بودنت کنار ما یعنی تمام دارایی دنیا یعنی تمام آرامش و دلخوشی یعنی عشق و دوستی ...دخترکم روزها میگذرن و ما شاهد بزرگ شدن جسمی و عقلی شما هستیم و همیشه و همیشه خداروشاکریم از داشتن و بودن شما... چندروز پیش که مادرجونی داشت عکسای عیدتو نگاه میکرد اومدی گفتی مامان این عکسامو گذاشتی توی ولباگم(وبلاگ)من و مادرجونی: ... گفتم چی مامان ! دوباره همون جمله رو خیلی خوشمزه گفتی ولباگم! از این به بعد باید حواسمو بیشتر جمع کنم که وبت لو نره اخه میخوام تا روز عروسیت سوپرایز بمونه! یعنی من اون روزو میبینم... جمعه شب مهمون  داشتیم قراربود عموی پدر با باباجون اینا بیان خونمون...منم کلی کار داشتم و داشتم...
22 فروردين 1391

روزای پایان سال 90

آتیش پاره ی مامانی! اوووووووووووم بذار فکر کنم ازکجا شروع کنم ....از مهربونیات بگم ...یه مدتی منو عزیزکم صدا میزنی یا وقتی یه چیزی میگم میگی چشم عزیزم البته قبلا" میگفتی ولی الان یه جوری میگی که حسابی به دلم میشینه... توی خونه تکونیم وقتی کمرم درد میگرفت به شوخی به شما میگفتم ننه دیگه کمر ندارم ...حالا شما وقتی میخوای بلند شی دست میزنی به کمرت میگی ننه دیگه کمر ندارم... یکشنبه با پویان رفتیم شهربازی حسابی تموم اسباب بازیارو بازی کردین و خوش گذروندین ودوتاییتون گفتین بازم زود بیایم اینجا که قرارشد توی تعطیلات عید دوباره بیایم...   روزای آخرساله و انگار همه در حال دویدنن... یه عال...
27 اسفند 1390

اووووووووووووووم....بذار یکم فکر کنم!

چشم و چراغ خونم! مامانی باز اومد با یه دنیا حرف از مهربونیات و شیرین زبونیات ...عروسکم یه مدته در مورد کاریی که میخوای بکنی فکر میکنی ! وقتی میخوای فکر کنی دستت و میذاری زیر چونه و آرنجتو روی پات تکیه میدی واسه همین کمرتو خم میکنی بعد میگی اووووووووووووووم بذار فکر کنم و چند ثانیه بعد فکرتو میگی ...نمیدونی چقدر قشنگ فکر میکنی ...عاشق فکراتو فیگور فکرتم نفس مامان... وقتی میخواییم بخوابیم به من میگی قشنگم میخوای بخوابونمت منم میگم بله مرسی دخترم ...میای کنارم میخوابی دستتو میندازی دور گردنم میگی بخواب دخترم چشای نازتو ببند تا من برات قصه بگم...میگم مرسی مامانی ...میگی چه قصه ای دوست داری بگم برات ...میگم هرچی دوست داری بگو...
10 اسفند 1390

مامان زندگیه منه...

تمام زندگی من! زندگی قشنگم دختر مهربون مامانی! یادته برات نوشتم که پدر جونی زندگی صدات میکنه والبته همهمون ولی بیشتر پدرجون صدات میکنه برای همین خیلی به گوشت آشناست وپدرجونی مرتب میگه روشا زندگی منه... عمر منه...نفس منه و...تا اینکه حالا خودت یاد گرفتی و میای به من میگی مامان زندگیه منه...اولین بار که ازت شنیدم خیلی ذوق کردم و خندیدم وگفتم شما زندگی منی عزیزم که شما هم گفتی نه شما زندگی منی !من مامانمو خیلی دوست  دارم...پدرم منو خیلی دوست داره...منم خیلی پدرمو دوست دارم...   دیشب بستنی توی ظرف بستنی خوری میخواستی منم که بستنی لیتری نداشتم !بستنی چوبی رو چوبشو درآوردمو تیکه تیکه کردم توی ظرف و اوردم برات ...خیلی خ...
1 اسفند 1390

روز عشق

فرشته کوچولوی من! سلام عشق من ! خیلی وقته برات ننوشتم و یه دنیا برات حرف دارم اول از همه میخوام ازت به خاطر تاخیری که داشتم عذر خواهی کنم ...آخه مامانی خونه تکونی داشت و یه دنیا کار ...با اینکه برای اول و دوم اسفند دوتا تمیز کار گرفته بودم نمیدونم چرا خودم کارامو شروع کردم و تقریبا" تمومش کردم البته با همکاری شما و پدر... و دوم اینکه میخوام ازت تشکر کنم به خاطر تموم خوبیات و اینکه تواین مدت که من کلی کار داشتم شما  اصلا" توی دست و پا نبودی وکلی با من همکاری کردی تا مامان به کاراش برسه... وقتی تمیز کاری اتاق شما تموم شد خیلی از تغییر اتاقت خوشت اومد و میگفتی چقدر اتاقم بامزه شده مرسی مامانی! یا دکور سالن که عوض ...
25 بهمن 1390

پیر شی ننه...

شکلاتم! دختر شیرین و خوشگلم ...وقتهایی که عطسه میکنی مامان بهت میگه پیر شی الهی یا پیر شی ننه! شما هم از ننه خیلی خوشت اومده و روزی چند بار ننه...ننه!میکنی! یا هر کی عطسه کنه میگی پیر شی ننه! میدونی خوشمزه ترین مزه ی دنیایی... شروع میکنی مثل مامان قربون صدقه رفتن ومیگی شما قبل(قلب) منی ...جون منی... عمر منی...بعد میگی حالا شما بگو منم میگم عمر منی !عشق منی! نفس منی!دوباره همینارو که یادت رفته بود بهم میگی .... نمیدونی چقدر قشنگ میگی قربونت بشم من ...عاشق این حرفای محبت آمیزتم...از پشن راه رفتنت بگم که همچنان ادامه داره و خیلی ازش لذت میبری... چند روز پیش که برای پدر رفتیم بودیم دکتر وقتی دکتر آزمایشای پدر ر...
11 بهمن 1390

لالایی روشا...

گل گلدونه ی من! دخترکم میدونی دیشیب برام چه لالایی قشنگ گفتی !لالایی من و پدر و قاطی پاتی برام میخوندی تا من بخوابم میگفتی: قربونت بشم لالا...لاکن   گل دسته دسته لالایی کن... نمیدونی چه انرژی میگیرم ااز این محبت کردنات ...روزای تعطیلی که پدر خونه است بیشتر با پدر سرگرمی و همش میخوای با پدر خوش بگذرونی !وبیشتر کارات رو باید پدر انجام بده از جمله دستشویی رفتنت.... منم سعی میکنم به کارای عقب افتادم برسم تا شما بیشتر باهم باشین واز باهم بودنتون خوشحال...   مادر جون برات یه عروسک خریده که خیلی قشنگ و ریزه میزه است واسه همین بهش میگیم نخوچی وشما خیلی بهش علاقه داری و با تمام عشقت بهش...
3 بهمن 1390

هـَی وایِ من ...

زندگی مامانی! دخترک ناز من !یه مدته وقتی کار اشتباهی میکنی یا خربکاری میکنی میگه هَی وای من ! ازبس که مامانی بفرمایید شام نگاه میکنه شما هم خیلی چیزارو ازش یاد گرفتی یادمه اولا که برنامه پخش میشد و وقتی نوشیدنی میخوردن میگفتن به سلامتی!!! شما هم یاد گرفته بودی لیوانتو به لیوان من یا پدر بزنی بگی به سلامتی !   یا میگی منم از این نوشیدنیا میخوام یا میگی غذای اصلی میخوام و ... پنج شنبه مهمون داشتیم و شب قبلش زنگ زدیم به خاله تینا تولدشو تبریک بگیم ،شما یه دفعه گوشی رو از دست پدر گرفتی و به خاله گفتی تولدت مبارک بعد به من گفتی کیک تولد میخوام از همونا که ماشین بود با باباجون گرفتیم... قرارشد پدر برات...
25 دی 1390