یلدای سال 90
عشق مامانی روشا جان! چهارشنبه صبح که از خواب بیدار شدی آبریزش بینی داشتی زنگ زدم از دکترت نوبت گرفتم و با هم رفتیم پیشش معاینه ات کرد و برات دارو داد و گفت هوا خیلی آلوده است تا اونجایی که میتونید بیرون نیاین! ما شب خونه خاله سایه دعوتیم و همه اونجا شب یلدا رو جشن میگیریم ،عزیز اینا هم هستند ! امسال بدون دایی شب یلداداریم و نمیدونی چه غمی توی صورتِ مادر جونه و چقدر میخواد ظاهر سازی کنه ! ساعت ٧ اونجا بودیم خاله طبق معمول با اون دستپخت جادوییش غذاهای خوشمزه درست کرده بود و حسابی پر خوری کردیم وقتی غذا خورده شد خاله یه سفره روی زمین پهن کرد همه جور تنقلات و میوه ای توی سفره اش گذا...