روشا و محرم سال 90
فرشته ی مهربونم روشا جان! مامانیه من !ما هر سال روز تاسوعا و عاشورا تهران هستیم چون پدر دوست داره این روزا تو هیات بابا حاجی باشه و عزاداری کنه ولی از وقتی من شمارو توی دلم داشتم تا الان ما نتوستیم بریم تهران وپدر هم دلش نمی آمد مارو بذاره و بره ولی دلش هم اونجا بود وقتی یه دسته ی عزاداری رد میشد یه غمی توی صورتش منشست و میگفت من چیکار کردم که امسال لیاقت نداشتم عزاداری کنم برای همین من امسال مصر بودم که حتما" امسال تهران باشه... چون خودش میخواست تنها بره و شب حرکت کنه رفتیم وبلیط اتوبوس گرفت ولی انگار هنوز باورش نشده بود و میگفت یعنی میخواین من تنها برم به من اصرار که شماها هم بیاین من بیشتر به خاطر شرایط خونه ی ع...