بذار کمکت کنم
مهربونم روشا جان!
دختر نازم چی بگم از زرنگیات!یه مدته به مامان کلی کمک میکنی مخصوصا" تو ظرف شستن!
آخه عاشق آبی وقتی مامانی ظرفارو میشوره صندلی آشپزخونه را میاری کنار ظرفشویی و روی صندلی میایستی ولیوان میشوری البته چه شستنی
مرتب لیوانو پر از آب میکنی دوباره خالی میکنی بماند که آشپزخونه و لباسات هم خیس آب میشن ولی از بس که ذوق میکنی و از این کار لذت میبری مامان هم دندون رو جیگر میذاره واز خوشحالی شما خوشحالی میکنه
روزی چند بار به بهونه ی اینکه دستاتو زیر آب ببری میای میگی مامانی اه اه ببین دستمام کثیفه بشورش منم مثلا" گول میخورم ودستای نازتو میشورم وباز شما خوشحال میشی
وقتی میگم روشا اسباب بازیاتو از دور خونه جمع کن همه رو میبری توی سبد میندازی ومرتب میگی بذار کمکت کنم عاشق این جملتم
بذار کمکت کنم
مامانی بودنت و وجودت پر از کمکه
وقتی ١٠ ماهه بودی اگه دستمال روی زمین میدیدی اونو روی زمین میکشیدی شاید اون موقع مفهوم تمیز کردنو نمیفهمیدی ولی اون موقع هم با ادا در اوردن کارای مامانی میخواستی بگی داری کمکم میکنی عزیز دلم
لحظه لحظه بودن با شما برای ما پر از عشقه راستی ملوسک مامانی!تازگیا یاد گرفتی به جای اینکه بگی آب میخوام خودتو لوس میکنی صداتو میکشی میگی نذاشتی آب بخورم نمیدونی دل سنگ آب میشه چه برسه به مامانی طوری که عذاب وجدان میگیریم که نکنه واقعا" بهت آب ندادم
وبالاخره اینکه مفهوم سرما و گرمارو یاد گرفتی وقتی توی ماشین پدر کولر روشن میکنه میگی آخی خنک شدیم وقتییم گرمت باشه میگی ببین چقدر عرق کردم گرممه
خیلی دوستت دارم عزیز دلم