روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

برای دخترم روشا

پدر عاشقتم

          سوگلم ٩ماهه که بودی میتونستی بگی بابا ١٤ ماهت بود که به بابا میگفتی امیر ١٨ ماهت که شد میگفتی امیر جون والانم یک ماهیه امیر جونو پدر صدا میزنی                                    خیلی زود سلام کردن را یاد گرفتی پدر دوست داشت وقتی میاد خونه شما بیدار باشی و به استقبالش بری میخوام بدونی که پدرت مثل تمام پدرهای دنیا خیلی زحمت میکشه که من و شما در آرامش باشیم وقتی تازه به ...
11 ارديبهشت 1390

چهارمین روزی که روشا می می نمی خوره

جیگر مامان امروز که بیدار شدی خیلی بهونه ی می می نگرفتی تا وقتی رفتیم حمام                              تا چشمت به می می مامان خورد گفتی بشورمش بعد میگفتی اون یکیو بشورم وقتیم از حمام اومدیم بیرون چون عادت داشتی بعد از حمام می می بخوری دوباره بهونه گرفتی فقط من میدونم چه عذابی میکشی یکم دیگه تحمل کن قربونت بشم وقتی مامان داشت لباساشو می پوشید مرتب می گفتی می می مامانی گشنگه دورت بگردم .شما از همه دنیا قشنگتری این چند روزه یه فرهنگ لغت شدی        &...
11 ارديبهشت 1390

20ماهگی روشا

           روشای قشنگم وقتی ۲۰ ماهت شده بود دیگه میتونستی جمله های دو کلمه بگی مثل گوشی بردار و امیر آمد چندتا شعر با کمک مامان میخوندی . دیگه خیلی از کلمه هارو درست میگفتی مثلا" به پویان دیگه نمیگفتی بی یان عاشق حرف زدنتم نمیدونی چقدر شیرین حرف میزنی .راستی تا عدد ۱۰ هم میتونستی بشمری پازل اشکال هندسی و پازل میوه ها و پازل حیوانات را با اسماشون بلد بودی البته اینارو از ۱۵ ماهگیت یاد گرفته بودی  رنگهارو هم بلد بودی مثل قرمز آبی سبز زرد و الان که ۲۱ ماهت تموم شده صورتی و نارنجی را هم یاد گرفتی. قربون دختر با هوشم برم خیلی دوست دارم    ...
11 ارديبهشت 1390

داستان دوچرخه ها

مادر جون و پدر جون برای تولدت یه دوچرخه ی خوشگل خریده بودند  که شما خیلی دوستش داشتی و مرتب بش اشاره میکردی که سوارش بشی.ولی دوچرخه برات بزرگ بود یک روز سوارش شدی پای قشنگت گیر کرد بین تسمه ها و زخم شد بمیرم الهی کلی گریه کردی همان روز با پدری رفتیم بیرون برات سه چرخه خریدیم .رفتی روش نشستی ما هم همونو برات خریدیم دیگه از اون روز من و پدری روزی چند بار شمارو سوارش میکردیم و دور خونه می چرخوندیم                            ...
11 ارديبهشت 1390

روشا شعر می خونه

                          جیگرم الان که این مطلبو می نویسم شما ٢٢ماهتون تمام شد                                          شعر هایی که به کمک مامانی میخونی تپولویم تپلو.یه دختر دارم شاه نداره. شعرهای اتل متل و آقا پلیسه و صبح که میشه و باز تلفن زنگ میزنه و حسنی نگو یه دسته گل را هم که قبلا" بلد بودی  &n...
11 ارديبهشت 1390

روز پنجمی که روشا می می نمی خوره

                            امروز خیلی روز خوبی بود آخه پویان که شما خیلی دوستش داری اومده پیشت که کمتر دلتنگی می می را بکنی هم خوب غذا خوردی هم حسابی بازی کردی مرسی پویان جان عشق خاله                                  شب هم خونه خاله زهره ی مامان دعوت بودیم قبلش هم رفتیم یه تابی بیرون خوردیم یه کفش و لباس هم برای شما پسندیدیم که سایز شما نداشت ح...
10 ارديبهشت 1390

ششمین روز بدون می می روشا

                 نازگلم خاله زهره شب مارو نگه داشت و شما اونقد خسته بودی که زود خوابت برد امروز هم دوروبرت شلوغ بود که یادت از می می رفته بود و با شیرین کاریات و زبون شیرینت سر همه را گرم میکردی                                 بعدازظهرم توی ماشین راحت خوابت برد و تا ٨شب خواب بودی امروزم ناآرومی نکردی خدارو شکر داری عادت میکنی که بدون می می هم زندگی قشنگه       ...
10 ارديبهشت 1390

آخه من چه جوری بشینم

هفته ی اول ۶ ماهگیت یک عالمه بالشت میچیدم دوروبرت و کمکت میکردم بشینی روزی یکی دو بار باهم تمرین میکردیم و کلی با هم میخندیدیم. ۷ماهه که شدی خودت تنهایی مینشستی حسابی ذوق میکردی  منم خیلی ذوقتو میکردم میدونم دیگه این لحظه ها تکرار نمشه به خاطر تمام لحظه های قشنگی که به مامان دادی ازت ممنونم عسلم به خدا خیلی دوست دارم. اینم یه عکس خوشگل از تمرینمون   ...
8 ارديبهشت 1390