من گل گل گل....شما گل گل گل....پدر گل گل گل
وروجک مامانی!!!
اول از هرچیز مامانی باید بگم که پسرِ عمو مجید 24 تیر به دنیا اومد و از اونجایی که هم شما خیلی عمو مجیدودوست داری هم من و پدر میخوام از اینجا بهشون تبریک بگم خاله سحر تهرانِ و تا 40 روزگی رستا جون ما نمیتونیم ببینیمشون ولی عکسشو از فیس بوک خاله ستاره دیدیم و همگی کلی براش ذوق کردیم...اینم امیر رستا
حالا بریم سراغ گل دخترم...جونم برات بگه که عاشق فلفل سبز شدی و کنار غذات باید فلفل باشه...اول مامان تست میکنه اگه شیرین بود شما نوش جان میکنی و به بهونه ی فلفل و لیمو ترش دولقمه غذا میخوری...یه روز یه فلفل بهت دادم و همین طوری از روی قیافش گفتم شیرینه....تا خوری گفتی مامان خیلی تنده...شروع کردی دهنتو باد زدن...زود برات دوغ ریختم گفتم بخور یکم خوردی گفتی مامان وحشتناک آتیش گرفتم.......چی روشا!!! گفتم وحشتناک آتیش گرفتم!!!
شیطونکم.....حسابی شیطون شدی و آروم قرار نداری همش درحال ورجه وورجه و دویدن و توپ بازی هستی...البته خرابکاری نداری ولی خیلی شیطون شدی...یه روز ظهر اومدی گفتی میای فوتبال بازی کنیم ؟ گفتم حتما"....به دروازه میگی خربزه...اولش تا میگی.... میگم روشا خربزه رو می خوریم میگی آهان دروازه...شروع کردیم بازی و هروقت نمیتونستی گل بزنی توپ رو جلوی دروازه میذاری و میزنی تو گل به همین راحتی....
همچنان موقع خوابیدن حسابی برنامه داریمو هر ساعتی بریم تو تخت شما یک ساعت بعدش میخوابی مگر اینکه خیلی خسته باشی...موقع خواب هم مثل همیشه دمبل مبارک رو قلبمه میکنی و محکم هل میدی توی شکمم..همیشه از دردش خندم میگیره...یکم بعد که میگذره روتو بهم میکنی دستتو میندازی دور گردنم نوک بینیتو میچسبونی به نوک بینیم...میگی با هم آشتی هستیم...من دوست دارم روم به شما باشه تا بوت کنم...اخه بوی شمارو خیلی دوست دارم
خوشبوترین گل دنیا...من همینطوری روز به روز عاشقترم وقتی این حرفارو میشنوم میرم تو فضا....نمیدونی چه حس و حالی بهم میدی با این شیرین زبونیات تمام خستگی و غم و از روی دوشم برمیداری ممنونم ازت بهترینم...
یه شب دیگه همین کارو کردی و بغلم کردی گفتی من گل گل گل....شما گل گل گل ...پدر گل گل گل
یه مدته که تلفنو برمیداری و شروع میکنی به حرف زدن... میگی دارم با دوستم حرف میزنم ...میگم اسمش چیه ؟میگی انار!...میگم چه اسم قشنگی...میگی بله دیگه دوست منه! یا اسم یکی دیگه از دوستات انگوره!!! نمیدونم چرا اسم میوه هارو برای دوستات انتخاب میکنی...ولی هرچی هست که برای من قشنگه...وقتی باشون حرف میزنی مرتب میگی نه !نه! نه!...میگم چرا انقدر میگی نه! میگی آخه میگه الان بریم شهر بازی میگم نه! خوب چرا میگی نه! میگی خوب الان هوا گرمه...نمیشه که!!! میگم آهان...خوب کاری میکنی
خیلی دوست داری قایم باشک بازی کنی...همش میخوای من قایمت کنم خودمم پیدات کنم...آخه این شد قایم باشک!!!!
وقتی لوگوهاتو میاری بازی کنی...یه چیزی میسازی میاری بهم نشون میدی میگم این چیه روشا؟ میگی این یه ساختمون قدیمه که همسایه ها توش زندگی میکنن!!!
یا وقتی باهم نقاشی میکشیم میگم روشا بلدی ماشین بکشی میگی: من!!!! نبلدم...وا نبلدم چیه مامانی بگو بلد نیستم...دیگه به عقب نمیگی عبق ولی همچنان به لبخند میگی لخبند به مدرسه میگی مردسه....
من میگم خدایا شکرت به خاطر وجود پاک روشا ی گلم....