روز دخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتر
جان جانانم
دخترم روز قشنگت مبارک دیروز روز دختر بود و وقتی بهت تبریک میگفتیم میگفتی خواهش میکنم...قرار بود با پدر بریم برات هدیه بخریم که عزیز اینا برای دیدنت اومدن و ١٥ تومن بهت کادو دادن ماهم برات یه دست لباس خریدیم ..البته نه از اون جایی که همیشه خرید میکنیم چون سایز شمارو هفته ی دیگه می اوردن واسه ی همین یه دست لباس تو خونه ایی برات گرفتم تا هفته ی بعد.....
مادرجونی هم زنگ زد که بیان خونمون ولی ما بیرون بودیم واسه همین رفتیم خونشون اونا هم برات یه ست عروسک خریدن خاله سایه هم یه صندوقچه ی چوبی خلاصه که دیروز کلی خوشحال بودی زود هم براشون اسم گذاشتی...هرکدومواز عروسکها شونه دارن که مرتب داری موهاشونو شونه میکنی....
اینم از هدیه هات این لباسی هم که تنته یکی دیگه از هدیه های مادرجونیه.... لباسی که خودم برات خریدم اول باید شسته بشه بعدم پاییزه است یکم زوده بپوشی عشقم...
مدتی که اجلاس سران بود و مرتب تلویزیون اجلاس رو نشون میداد شما خیلی میگفتی کاش ماهم میرفتیم اینجا فکر کنم با هتل اشتباه گرفته بودی و خیلی دوست داشتی اونجا بودی چون هربار میدی میگفتی کاش ماهم اونجا بودیم من که میگفتیم اینجا جای همه نیست یه سری آدما میتونن اینجا باشن!!! تا یه سیاه پوست میدیدی میگفتی چقدر آقاهه وشنکاکه(وحشتناکه)
میگفتم نه مامان فقط پوستش سیاهه وحشتناک نیست میگفتی چرا هست ... چرا پوستش سیاهه؟؟؟! گفتم خوب خدا این شکلی درستش کرده ...میگفتی خدا کار بدی کرده چرا پوستشو سیاه کرده.....گفتم برای اینکه آدما روی زمین خیلی زیادن و هر کسی یه شکلیه.... ولی شما قانع نشدی مثل خودم چون منم با این قضیه مشکل دارم ....
از وقتی رفتی سینما خیلی دوست داری و هرموقع سینما میبینی میخوای بری کلاه قرمزی ببینی...بعد یادت میاد و برامون تعریفش میکنی....وقتیای که بدون شما میرم حمام مرتب صدات میکنم و چکت میکنم یه روز که حمام بودم دیدم صدای کشیدن صندلی میاد دوبار صدات کردم جواب ندادی خیلی ترسیدم دفعه ی بعد با صدای بلندتر صدات کردم
که گفتی بله! و تند دویدی به سمت حمام و دروباز کردی با یه قیافه ی حق به جانب گفتی آخه مادرمن! چرا داد میزنی.....گفتم اخه جواب ندادی نگران شدم گفتی من رفته بودم از توی کابینت آدامس بردارم چیزی نیست..جالب اینکه اصلا به روت نیوردی که باید اجازه میگرفتی...
چندروز که سرفه هایی بدی میکنی باهم رفتیم پیش دکترت که گفت آلرژیه و برات دارو نوشته ویه شربت بی نهایت تلخ داری که داستان داریم تا این شربتو بخوری..ایشالا زود خوب بشی گلکم..
یکی از عروسکات شده بچت اسمو گذاشتی اِگیاس...وجالب این جاست که این اسم روش مونده و هرکی ازت میپرسه اسمش چیه میگی این پسرمه اسمش اِگیاسِ و یار شفیقت و همیشه و همه جا باهاته...فقط وقتایی که داری میخوابونیش هیچ صدایی از هیچ کسی نبایددر بیاد تا بخوابونیش ...با خودت حمام میبریش و کلی بهش محبت میکنی
اینم پسرت البته بهش نمیاد پسر باشه ولی شما میگی پسرته!!!
دخترم بازم روزتو تبریک میگم و امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی و گل خنده همیشه روی لبای خوشگلت باشه...منم همچنان خدای مهربونم شاکرم که تجربه ی مادر شدن با یه دختر همه چیز تموم رو بهم داده و مثل همیشه از خدا میخوام نگاه مهربونش رو از ما دریغ نکنه
عاشقانه دوستت دارم نازنین دخترم