میای با هم حرف بزنیم...
روشنی بخش زندگیم!
مامانم از همون موقع که شروع کردی به حرف زدن خیلی دوست داشتی با یکی چشم تو چشم حرف بزنی و کلی سخنرانی کنی و حرکت دادن دستات و حالتهای چهره ات خیلی جذاب ولذت بخش بود....
الان یه مدت بهم میگی میای با هم حرف بزنیم وبستگی داره کجا باشیم و بخوای حرف بزنیم مثلا اگه تو تخت باشیم دراز کشیده باشیم یکی از دستات رو میذاری زیر صورتت و حرف میزنی اگه روی مبل نشسته باشیم کاملا خودتو میذاری جلوم و حتما" باید بهم نگاه کنیم واگه یه لحظه نگام بره به سمت تلویزیون میگی به من نگاه کن این برنامه به درد شما نمیخوره!!!
یا توی ماشین باشیم وپدر برای خرید پیاده شده باشه جای پدر میشینی و میگی من مثلا پدرم شما هم مادر و بچمون هم عقب نشسته حالا بیا حرف بزنیم.... وقتی میگم خب راجب چی حرف بزنیم خودت یه سوژه پیدا میکنی و یه سری کلمه ها که خیلی هم بهم مربوط نیست میگی ولی به قدری شیرین حرف میزنی که اصلا خسته کننده نیست و حسابی از حرف زدن باهات لذت میبرم
وقتی از حمام میای بیرون باید حتما جلوی آینه باشی تا خشکت کنم و لباساتو بپوشم چندروز پیش بعداز اینکه لباساتو پوشوندم یه دفعه تو اینه نگاه کردی و گفتی ما persian toon داریم Ilove you pmc کف دستتم بردی بالا !!!منو میگی با تعجب گفتم چی! دوباره تکرار کردی ...بعد گفتی امیر پدر منه مریم مادر منه Ilove you pmc خلاصه کلی ذوقتو کردم و برام این کارت خیلی جالب بود
توی این ماه تولدهای زیادی داشتیم پدرجون و عزیز و مادر بزرگ و خاله سایه که باز این جا هم بهشون تبریک میگم و ایشالا هرروزشون براشون پراز شادی و خوشی باشه
دیروز اومدی بهم گفتی شما و پدر ، پدر مادر من هستین و خودتون هم پدر مادر دارین...خیلی خوشم اومداز حرفت واسه همین پرسیدم خب حالا بگو پدر مادر منو چی صدا میزنی گفتی پدرجون و مادرجون..گفتم افرین دخترم....و پدر مادر ِ پدر چی؟گفتی باباجون و عزیز...دوبار گفتی اونام پدر مادر دارن ...پدر مادر اونا کی هستن!!!
برات توضیح دادم که پدر مادرشون کی هستن...الهی من قربونت بشم که به چه چیزایی فکر میکنی ...پدر کلی بازی جدید یادت داده و یکی دوتا شعر...تو پست بعدیت از تموم لحظه هایی که با پدر داری برات مینویسم و از اینکه این همه برات وقت میذاره....الان خیلی با خمیر بازی سرگرمی و روی وایت برد نقاشی میکشی
با عروسکای جدیدت سرگرمی ولی هیچ موقع اگیاس رو تنها نمیذاری انگار واقعا" پسرته! یه وقتایی منو صدا میزنی میگی بشین اینجا بعد اگیاس رو میذاری توی بغلم میگی آروم تکونش بده بخوابه تا من برم بازی کنم و من باید همون جوری بشینم با اگیاس تا بیای از بغلم بگیریش و کلی هم ازم تشکر میکنی!!!
کافیه ببینی من سر اگیاس یا پاشو گرفتم طوری ناراحت میشی و میگی آخی !!!بچمو این جوری بغل نکن !!!! باید درست مثل یه بچه واقعی بغلش کنم تا ناراحت نشی هرچی خودت میخوری دهن اگیاسم میذاری البته به صورت نمایشی ، زود به زود میریش دکتر و با وسایل پزشکیت معاینه اش میکنی و حسابی براش مادری میکنی
اینجا هم رفته بودیم ناهار بیرون که حسابی بهت خوش گذشت و تا تونستی بازی کردی و رقصیدی و پدر هم که استاد بازیهای دسته جمعیه حسابی سرگرممون کرد...
گل قشنگ مامانی! امیدوارم هرروزت پراز شادی و بازی و خنده باشه ....یادت نره که مامان عاشقته!