نجات مگس
جان جانانم!
دخترکم ! چندروزیه که هوا ابری و بارونیه...دیروز بارون شدیدی گرفت! بعدازظهر بود .....مامان داشت اتاق خوابت و گرتگیری میکرد که یه دفعه رعدبرق شدیدی گرفت و بغض آسمون ترکید! شما از اتاقت دویدی به سمت تراس از پشت شیشه وایستادی به تماشای بارون....
گفتی مامان بدو بیا ببین چه درق و برقی(رعدو برق) میزنه...همون موقع یه مگس اومد پشت شیشه...گفتی آخی مامان الان خیس میشه زیر بارون...لطفا"درو باز کنید بیاد تو!!!(باتوجه به اینکه بی نهایت از مگس بدت میاد و کافیه یه مگس دوروبرت ببینی!)
خلاصه درو بازکردم . مگس خان تشریف آوردن توی خونه...خیلی خوشحال شدی و گفتی دیگه خیس نمیشه....بعد از یه ربعی بارون بند اومد...گفتم روشا درو باز بذارم تا مگس بره ،دیگه بارون نمیاد!...گفتی آخی مامان هوا سرده ها سردش میشه بذار بمونه خونه....
خیلی تعجب کرده بودم گفتم پس اگه اومد دوروبرت چیکار کنیم!!!!گفتی عیبی نداره خوب میکشیمش!!!!کلی از دستت خندیم میگم مگس آوردی داخل خیس نشه حالا میخوای بکشیش...خودتم میخندیدی ولی جالب اینجاست که مگسه اصلا جلوی چشم نیست و دوربرمون نمیپلکه بعضی وقتا میبینمش که به شیشه چسبیده . اصلا مزاحم نیست فکر میکنم لطفی که بهش کردی رو تلافی میکنه!
دوستت دارم مهربوووووووووون