تولد 2 سالگی روشا
روشنی خونه ی من روشا جان!
مامانی سالگیت مبارک!
همه ی هستی من تولدت مبارک باشه عشقم باور نمیکنم که دو سال از اومدنت گذشته چقدر زمان زود میگذره انگار همین دیروز بود !
مامانی یک شب قبل از روز تولدت بستری شدم تا غذا و شرایط جسمیم تحت نظر باشه آخه شما سزارینی بودی و در کلینیک خصوصی به دنیا اومدی .دکتر مامان طبقه ی بالای مطبش کلینیک خصوصی داشت که زایمانها و عملهاشو اونجا انجام میداد و من از این بابت خیلی خوشحال بود آخه مامانی یه ریزه از بیمارستان وحشت داره!
اون شب تا صبح توی اتاقم راه میرفتم و از هیجان و استرس خوابم نمیبرد با خاله تینا و خاله سی سی مرتب از طریق sms در تماس بودم و بهم دلداری میدان ولی هر کاری میکردم نتونستم بخوابم حتی یک ثانیه تا اینکه دکترم ساعت 6 صبح اومد ومن 6:30 توی اتاق عمل بودم شما 7 صبح به دنیا اومدی ساعت 8:30 به زور چشممو بازم کردم واز مادر جون شرایط جسمیت و جنسیتت رو پرسیدم وقتی از از همه چی مطمئن شدم دل سیر خوابیدم!
عزیزم به دنیا خوش اومدی امیدوارم اونقدر خوش باشی که از اینکه ما شما رو به دنیا دعوت کردیم راضی باشی!
مامانی ما امسال به خاطر از دست دادن دایی علی خیلی غمگین هستیم و نمی تونیم برای شما جشن بگیرم البته مادر جون قسمم داده که حتما" برات کیک بگیرم و ببرمت آتلیه آخه شما خیلی ذوق جشن تولد داری حتی شعر تولدم یاد گرفتی و مرتب داری میخونی !
کاش همه چی خواب بود و دایی علی پیش ما بود!!!
دخترنازم الان که 2 ساله شدی حسابی بلبل زبون شدی دیگه خیلی باید مواظب حرف زدنمون باشیم آخه شما مثل ضبط صوت شدی!!!
یک ماهی هست که فقط شبها پوشک میشی و برای از پوشک گرفتنت اصلا" اذیت نشدم و حسابی با مامانی همکاری کردی قربونت بشم که انقدر خانومی !
داماد عموی مامانی که برای مراسم دایی علی اومده بود میگفت اصلا" نمیشه روشا رو گول زد روشا نگاه پخته ای داره خیلی تعجب کردن که شما انقدر شعر بلدی
میخوام بگم که خیلی بهت میبالم عزیز دلم
امیدوارم سالهای سال خوش و سلامت باشی و من وپدر شاهد موفقییت و خوشبختی شما باشیم
من و پدر به اندازه ی بزرگی قلبت به اندازه ی تمام مهربونیات به اندازه ی قشنگی چشمات
راستی مامانی توی پست بعدی چندتا از عکسای تولدت رو میگذارم آخه این پست رو طوری تنظیم کردم که دقیقا" همون ساعتی که به دنیا اومدی بره توی وبلاگت