روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

برای دخترم روشا

دکتر شدم...

1390/5/28 1:27
نویسنده : مامان مری
597 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من روشا جان!

  

مامانی شما بعد از واکسن 6 ماهگیت وقتی میرفتیم پیش دکترت تا میدیدیش میزدی زیر گریه تا معاینه ات تموم میشد پدر سریع میبردتت بیرون این حالتت تا 21 ماهگیت ادامه داشت

 

تا اینکه اتفاقی یه  کتاب قصه برات گرفتم که نی نیه مریض شده بود با مامانش رفته بود دکتر ولی نی نی از دکتر نمیترسید و توی بغل دکتر میخندید!

وقتی این کتابو میخوندم میگفتم ببین چقدر دکتر مهربونه نی نی دوستش داره !خودت هم به این کتاب خیلی علاقمند شدی و روزی چند بار می اوردیش و میگفتی بخونش تا اینکه خودتم سرما خوردی توی اریبهشت ماه بود که رفتیم پیش دکتر و مرتب اون قصه رو یادت می آوردم

وقتی دکتر خواست معاینه ات کنه با کمال تعجب با دکترت همکاری میکردی دهنتو قشنگ باز کردی تا گلوتو ببینه میگفت با روشا چیکار کردی انقدر قشنگ همکاری میکنه  تا الان هیچ بچه ای توی این سن انقدر قشنگ دهنشو باز نکرده من وپدر هم کلی شوک شده بودیم خلاصه از اون روز دیگه از دکتر رفتن هراس نداشتیم

  

بعد از اون روز چون دستگاه فشارو توی خونه میدیدی و وقتی عزیز میخواست فشار پدرو بگیره شما هم همون کارارو میکردی وقتی میگفتیم بیا فشارمون بگیر یه دستتو میگرفتی دور مچمون اون یکی دستتو میذاشتی روی گوشت و میگفتی خوبه

دیگه بعد از یه مدت مشتریات زیاد شدن وتوی مراسم دایی علی انقدر سرم و آمپول دیدی که روزی چند بار به همه آمپول میزدی تا اینکه خاله سی سی با اون حالش رفت برات سری کامل لوازم پزشکی خرید

خوشگل مامان

 

یه بار برات توضیح دادم که از هر وسیله چطور و برای چی استفاده میشه بعد از اون یاد گرفتی که مثلا" تب گیرو زیر بغل بذاری ولی به بدن نچسبونی انگشتتو میذاشتی روش و میذاشتی زیر بغل میای میگی برات فشار بگیرم گوشی رو میذاری روی قلبم بعد با وسیله ی معاینه ی گوش گوشمو میبینی بعد زانوهامو با چکش چک میکنی خیلیم محکم میزنی بعد گلومو میبینی  بعد یه آمپول میزنی میگی خوب شدی

ملوسک من

 

الان یاد گرفتی میگی دکتر شدم بعد کیف معاینه ات را میاری هر وسیله همون طور که کاربردش هست استفاده میکنی بعد میگی خوبی هیچی نیست

بهترینم مامانی برات آرزوی بهترینهارو داره ایشالا وقتی برای خودت خانوم شدی توی هر رشته ای که دوست داشتی بهترین و موفق باشی  

هستی من

برای ما شما بهترین و قشنگترین و مهربون ترین دختر دنیایی

خیلی دوستت داریم عزیزم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

سارا مامان صبا ناناز
28 مرداد 90 12:19
روشا جونم من و صبا دوستت داریم.بوسسسسسسسسسسسس. مریم جان کلوپ نینی سایت عضو هستی؟اگه هستی خبربده تا توی کلوپ بیشتر با هم صحبت کنیم اونجا راحت تره. درضمن دکتری هم به روشاجون خیلی میاد انشاالله دکتر بشه. قربونت:سارا


ما هم خیلی شمارو دوست داریم عزیزم عضو هستم ولی خیلی تو اون سایت نمیرم ولی حالا بیشتر سر میزنم بهت خبر میدم
مرسی خاله جون ایشالا هر رشته ای که خودش دوست داره موفق باشه
عزیز
29 مرداد 90 13:30
عزیزکم ازخداوند میخواهم تو و پدر و مادرت زیر سایه اش سالم و سلامت باشی نازگلم چقدر بهت میاد که پزشک بشی خانم دکتر ویزیت شما چقدر تا من بیام خدمتتون یه عالمه دوستت دارم عشق من


ممنونم ویزیت شما مجانیه عزیز خانوم منم دوستتون دارم
تینا
29 مرداد 90 15:46
سلام ... اگه تو دکتر باشی که من هر روز مریض میشم خاله جون قربون این دکتر کوچولو ....


سلام خدا نکنه خاله جون ایشالا همیشه سالم باشی
مامان آريا
30 مرداد 90 11:43
سلام به خانوم دكتر كوچولوي خودم و مامان مهربونش
خاله مطبت كجاست كه من احساس مي كنم همه جونم درد مي كنه فقطم پيش تو ميام
قربونت برم كه شجاعي اميدوارم هيچوقت راهت به مطب دكتر نيفته عزيز دلم
ماماني خوشبحالت باز با كتابو قصه از دكتر نمي ترسه من كه هركاري كه به فكرم رسيده كردم ولي آريا بازم از دكتر مي ترسه چون يه بار سر سرم زدن خاطره بدي داره دكترا نمي تونستن رگشو پيدا كنن هم دوتا دستشو هم دوتا پاهاشو سوراخ كردن آخرم من ديگه طاقت نياوردم گريشو تحمل كنم نزاشتم سرم بزنن دكتره هم براي اينكه خودشونو توجيه كنن گفتن پسرتون تپله رگش پيدا نمي شه براي همين هنوز موفق نشدم ترسشو از دكتر بريزم
بوس براي روشاي خاله و مامان مهربونش


سلام عزیزم ممنونم از لطفتت ایشالا شما هم هیچ وقت مریض نشی
الهی بمیرم برای آریا روشا هم یه بار سرم زد ولی خیلی خوب زد و با یه بار رگشو پیدا کرد ولی خوب خیلی گریه کرد تا تموم بشه اتفاقا" فردای روزی که سرم زد دوباره بمردمش دکتر اولش نمی اومد و گریه میکرد میگفت سمر(سرم)نمیزنم ولی وقتی گفتم دکتر فقط میخواد گلتو ببینه دیگه چیزی نگفت
حالا یه بار هم کتاب قصه ای که مربوط به مریضی بچه هاست بخر و مرتب بگو نی نی از دکتر نمیترسه اینم امتحان کن ببین چی میشه قربونش بشم ایشالا که هیچ وقت دکتر نری خاله
مامان ریحانه
30 مرداد 90 22:20
آن لحظه که قلبت به خدا نزديک است آن لحظه که ديده ات ز اشکي خيس است در نيمه شبي که قدر آن نزديک است ياد آر که محتاج دعايت هستم
سارا
3 شهریور 90 23:02
سلام مريم جون خوبي عزيزم؟چه خبرا؟قربون اين گل دختر ناز برم چه جيگر شده الهي قربون دكتر شدنش برم ببوسش كلي


سلام سارای نازم فدات شم کجایی خانوم دلم برات یه ریزه شده
سارا-سبا
3 شهریور 90 23:02
سلام مامان مهربون خوبي؟كوچولوي نازتون خوبه؟اميدواريم كه شاد و سلامت باشيد من به همراه خواهر دوقلوم تصميم گرفتيم وبلاگي درست كنيم كه خاطرات دوران تحصيل خودمونو اونجا بگيم خيلي خوشحال مي شيم گه شما بيايد و با حضور گرمتون وبلاگ ما دو خواهر قشنگتر كنيد با اجازتون لينكتون مي كنيم تا بيشتر باهاتون در ارتباط باشيم خوشحالمون مي كنيد اگه شما هم مارو لينك كنيد به اميد ديدار



سلام به سارا و سبای عزیزم باعث خوشحالیمه که لینکتون کنم وبیام پیشتون
مامان علی مرتضی
4 شهریور 90 13:06
سلام مریم جون انشالله روشا خانمی یه دکتر واقعی میشه از ظاهرش معلومه خانم دکتر برازنده ای میشه خدا بهت ببخشه


سلام عزیزم مرسی خاله ی مهربون
مهسا
4 شهریور 90 13:20
سلام فدای دکتر بازیت روشا جون.


سلام مرسی مهسا جون
مامان کیانا
8 شهریور 90 11:44
سلام عزیزدلم...ممنون از مهربونیهات...منم خیلی دوست دارم دوست خوبم.راست میگی هرچند همدیگرو ندیدیم ولی دلامون به هم نزدیکه...یه بوس برای خانوم دکتر کوچولو میفرستم با اون ژست قشنگش....
پیشاپیش عید فطر رو تبریک میگم ...الهی دیگه هیچوقت غصه توی دلت خونه نکنه....


سلام خانومی مرسی از بوست وایشالا که همه همیشه شاد باشن وهیچکسی غم نبینه
مامان ویانا
13 مهر 90 1:15
سلام ناناز خانم خیلی خوشکلی دوست دارم می بوسمتتتتتتتتتتتتتت یه عالمه
به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم

سلام مرسی خاله میام پیشتون...