یادت نره ها...
زندگی من روشا جان!
مامانی میخواستم این پستت مدرسه میخوام باشه که باز شیرین زبونی کردی و دل مامانو بردی واسه همین دلم نیومد برات ننویسمش
مامانی امروز میخواست بره حمام واز اونجایی که شما کلی واسه خودت مستقل شدی دیگه لازم نیست مامان بخوابونتت و به کارای شخصیش برسه وقتی میگم مامان میخواد بره حمام شما هم برو خونه چادریت وبا عروسکات بازی کن تا مامانی زود بیاد میگی تشم(چشم)
البته مامان در حمامو روی هم میذاره وکامل نمیبنده تا هر موقع شما خواستی بیای سر بزنی و مطمئن بشی که مامان هستش !توی یکی از این سر زدنا اومدی درو باز کردی و گفتی یادت نره! یادت نره ها !چند بار اینو گفتی و منم مرتب میگفتم چی یادم نره مامان!
شما هم گفتی یادت نره دوستت دارم ها
وای مامانی از بس که ذوقیدم کف حمام پهن شدم و قربون صدقه ات میرفتم دیگه نمیدونستم چه جوری بیام بیرون یه لقمه بوست کنم آخه شمارو چه به این حرفا البته یادت نره دوست دارما خودم چند بار بهت گفته بودم تا میگیم یادت نره میگی باشه یادم نمیره ولی تا الان شما به زبون نیورده بودی نمیدونی چه لذتی بردم
مامانی هیچ موقع یادش نمیره خدا چه فرشته ی مهربونی بهش داده
مامانی یادش نمیره که تمام خوبیهای دنیا شمایی
مامانی یادش نمیره که دنیارو فقط با شما میخواد
وتمام دنیارو برای شما میخواد
وقتی این مهربونیاتو میبینیم با خودم فکر میکنم اگه ما آدمها با این روح بچه گیمون بزرگ میشدیم دنیا میشد گلستون
چه دنیای قشنگی میشد اگه ما آدما همدیگرو به خاطر خودمون دوست داشته باشم و همه چیزو فقط برای خودمون نمیخواستیم !من که بعد از فوت دایی علی خیلی به این چیزا فکر میکنم !این همه حرص دورغ دورویی برای چیه!
راستی مهربونم تازگیا وقتی میبینی مامان ناراحته و گریه میکنه میای وازم میپرسی برای دایی علی گریه میکنی منم میگم بله دلم براش تنگ شده ! شما هم میگی خوب بریم پیش دایی!میگم نمیشه دایی رفته یه دنیای دیگه !دیگه هیچ وقت نمیبینیمش!
شما هم با تعجب یه ای کشیده میگی بعد دستاتو باز میکنی میگی بیا بغلم قربونت بشم بیا بغلم گریه کن !سر مامانیو میذاری روی شونه هات و نازم میکنی و اصرار داری که گریه کنم منم که از دست کارات خندم میگیره میگی نخند گریه کن!
هستی من همه ی گریه ها مال من به شرطی که شما همیشه شاد باشی
یادت نره ها...