مهمان...
پرنسمم روشا جان!
مامانیه من ما روز جمعه مهمون داشتیم مادر جون اینا و خاله سایه اینا بعد از چند ماه قابل دونستن و اومدند خونمون البته عزیز اینا هم بودند!
اول همش میگفتی بریم بیرون منم میگفتم مهمون داریم !مهمون چیه منم مهمون میخوام منم میگفتم پویان خاله سی سی و ... شب میان اینجا مامان هم کلی کار داشت میخواستم مرصع پلو و خورش کرفس درست کنم غذاهای مورد علاقه پدر جون و مادر جون...
ساعت ٦ کارای من تموم بود ومنتظر اومدن مهمونها مثل همیشه اول عزیز اینا رسیدن و یک ساعت بعد مادر جون اینا تا زنگ خونه رو میزدند پشت در منتظر میاستادی تا در بزند و شما درو باز کنی و با خوشحالی ازشون استقبال میکردی!
وقتی هم پویان رسید کلی باهم بازی کردید صدای خنده های قشنگتون توی تموم خونه شنیده میشد کلی با هم تاب بازی کردید توپ بازی دوچرخه بازی و... یه با اومدم توی اتاقت بهت سر بزنم دیدم رفتی توی خونه چادریت نشستی و به پویان که با توپ بازی میکرد میخندیدی
پویان عاشق فوتباله وعشق توپ !تیم ذوب آهن هم میخواستتش که خاله سایه و عمو فرزاد و خودش به این نتیجه رسیدند که فعلا" درس مهمتره تا یکم بزرگتر بشه !ولی هممون میدونیم که آخرش فوتبالیست میشه!!!
وقت شام هم گفتی میخوام پیش پویان بشینم یه لحظه هم نمیذاشتی نفس بکشه بعد شام همه نشسته بودیم که اومدی لپاشو بوس کردی و صدای همه رو در آوردی همه بوس میخواستن الهی من فدات بشم از اون روزی که بهت گفتم لبای کسیو بوس نکن بهداشتی نیست مریض میشی هیچ موقع لب کسیو بوس نکردی فقط بعضی وقتا مامانیو بوس میکنی!
قربون اون بوسای شیرینت بشم که ازهمه چیز خوشمزه تره
حسابی خسته شده بودی وقتی همه رفتند من شمارو بردم توی اتاق بخوابونم بعد به کارام برسم شما زود خوابت برد ولی تا من داشتم شمارو میخوابوندم پدر کلی از کارامو کرد فقط مونده بود جارو وشستن دستشویی که خودم انجام دادم مرسی پدر ِ مهربون
خوشحالم که بهت خوش گذشت عشق من خوشحالم از این همه مهمون نوازیت عزیزم خوشحالم برای تمام خوشحالیات هنوز صدای خندهات توی گوشمه
دوستت دارم عزیزم به اندازه ی پاکیه دلت !به اندازه ی تمام خوشحالیات