روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

برای دخترم روشا

31ماهگی

1390/10/10 16:25
نویسنده : مامان مری
641 بازدید
اشتراک گذاری

هدیه ی الهی من !

ziba

مامانی من امروز شما وارد 31 اُمین ماه زندگیت شدی مبارک باشه عزیزم نمیدونی چقدر از با تو بودن خوشحالم و به خودم میبالم که شمارو توی زندگیم دارم یه وقتایی که با خاله تینا حرف میزنیم میگیم اون موقع ها که شما و آنیتارو نداشتیم چیکار میکردیم الان تمام لحظهامون با شماها پر میشه و چه لحظه های شیرینیه...

یه موقعهایی اصلا" نمیفهم چه جوری زمان میگذره ،و همه چی زندگی ما به وجو دنازنینت ختم میشه، فردا وارد سال 2012میلادی میشیم شما 2009/7/1 به دنیا اومدی و چه زود شد 2012

2012 که پراز شایعات ترسناک و غیر واقعیه!!! هم نگرانم هم نیستم قبلا" وقتی به آینده فکر میکردیم یه حسی خوبی داشتم ولی الان میدونم که هیچی در آینده غیر ممکن نیست و هر اتفاقی ممکنه بیافته...

zba

امیدوارم هرچی که هست به خیرِ همه ی آدمها باشه ...

نازدونه ی من صبحها که از خواب  ناز بیدار میشی تا یه مدت به عکس عروسی من و پدر خیره میشی و لبخند میزنی اولا که میگفتی شما کجا رفتین میگفتم رفتیم آتلیه میگفتی اِ...چرا رفتین آتلیه! میگفتم روز عروسی من و پدر بود رفتیم عکسی بگیریم یادگاری داشته باشیم ...دوباره میگفتی اِ...پ چرا منو نبردین ...میگفتم شما هنوز به دنیا نیوده بودین...میگفتی اِ...پ چرا به دنیا نیومده بودم و.....

ziba

خلاصه این سوالا ادامه داشت تا خندت میگرفت میگفتم چرا میخندی...میگفتی پدر دستشو کرده تو جیب شما ...!!! منم خندم گرفت گفتم پدر دستشو انداخته دور کمر من ...اِ تاشکی دستشو دور کمر منم مینداخت...

گفتم مامانم شما هم بزرگ میشی درس میخونی میری دانشگاه بعد عروس میشی...عکس میگیری و....شما هم باز گفتی اِِِِِِِِِِ!

ziba

 

حال هرموقع میگم وای یعنی من عروسیتو میبینم میگی آره بذار بزرگ بشم درس بخونم برم دانشگاه بعد عروس میشم ...منم میگم آخه اون وقتم یه جور حسرت میخورم که دیگه پیشم نیستی و من تنها میشم ...میگی نه شما هم میاین عروسی پدر هم میاد عروسی ....

قربون اون دل مهربونت بشم مامانی از وقتی شمارو دارم همه ی آرزوهام به شما ختم میشه دیدن خوشبختیت بزرگترین آرزومه ...

ziba

آرزوی برآورده شده ی من...



اینجا روشا جون تازه از حمام اومده و مشغول انجیر خوردنِ(البته روشا به انجیر میگه زنجیر و یکی از تنقلاتش زنجیر اِ ببخشید انجیر خشکه...)


اینجا هم مامانی کیت کت خوردی بعد به این روز افتادی...


راستی امروز تولد نی نی وبلاگه بیا بهش تبریک بگیم وازش تشکر کنیم که این فرصتُ  به ما داد تا تمام لحظه هامون رو توش ثبت کنیم منم تا روز عروسیت این وبلاگ رو برات  ادامه میدم وبرات سوپرایز نگه میدارم واز اون روز به بعد اگر دوست داشتی  خودت ادامه بده...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان آريا
11 دی 90 9:53
مرسي از دلداريت واقعا" بيماري بچه خيلي سخته خدا براي هيچ خانواده اي نخواد
در مورد آريا تو زيادي بهش لطف داري وگرنه همچين تحفه اي هم نيست
آي گفتي رفتم اصلاحش كردم



ببین قرار نشدا میدونی که من کی آریا هستما و میدونی که ما زنها چقدر (...)چیز ذلیلیم یه بار دیگه از این توهینا کردی کلامون میره تو هم...
اون قضیه رو خودت ندیده بودی من فکر کردم میدونی !!!
مامان آريا
11 دی 90 9:55
اي جونم با اين سئوال پرسيدنات و استدلالاي بامزت
ماماني ان شاالله 120 سال زنده اي و شاهد عروسيه روشا جون و ديدن نوه و نتيجه و نبيره و نديدتم مي شي آخ روز آخ چه زود مي گره اين قافله عمر و ما ازون بي خبريم انگار همين ديروز بود كه تازه متولد شده بودن نه
روشا خاله عاشقتممممممممممممممممم
خواهرجونه خودم دوستتتتتتتتتتدارممممممممممم


مرسی عزیزم از اون تعارفا بودا حالا نوه نتیجه شاید ولی بهت قول نمیدم بتونم نبیره و ندیده رو ببینم...
مرسی عزیزدلم ما هم خیلی دوستت داریم
تینا
11 دی 90 15:52
سلام عزیز خاله
قربونت برم که میخوای بری دانشگاه بعدم عروس بشی ... البته از حالا گفته باشیم به کس کسونش نمیدیمااااا خاله !!! باید جتما شاهزاده باشه ...

مریم جون امیدوارم همه مون باشیم و کنارعروسکامون از دیدن بزرگ شدنشون لذت ببریم
برای هردوتون


سلام خاله ی مهربونم ...
واقعآ" به کس کسونشون نمیدیم...هردوشون رو...
منم امیدوارم تینا جان فکر نکنم لذتی بالاتر از این باشه شاهد بزرگ شدن و دیدن عزیزامون باشم
ما هم ماااااااااااااچ
مدرسه ی مامان ها
11 دی 90 17:08
سلام مامان عزیز
این مطلبی که در مورد رابطه ی سرطان و مهد کودک اشاره کردید نتیجه ی یک تحقیق آمریکایی هست اونها معتقدند که اگه سیستم ایمنی خردسالان به وسیله ابتلا به عفونت‌های مختلف تقویت نشه، بدن اونا آمادگی مقاومت در برابر عفونت ‌های بروز دهنده سرطان خون رو نخواهد داشت و می گن که افزایش ابتلای کودکان به عفونت ‌های مختلف به علت تماس با هم سن و سال‌ های خود، سیستم ایمنی بدن اونا رو در برابر سرطان خون افزایش می‌ده!...


نمیدونیم این تحقیق چقدر معتبره اما بازی کودک با هم سن و سال هاش تاثیرات مثبتی روی بچه داره به شرطی که تاثیرات منفی جدایی و اضطراب و استرس به کودک وارد نشه و فکر نکنه که اهمیتی برای شما نداره و شما دوست دارید که اون رو بذارید مهد و به کارهاتون برسید و همچنین این دوری مضرات در کنار مادر نبودن و دور بودن از مهر و عاطفه ی مادر رو به همراه نداشته باشه و میدونید که از نظر عاطفی والدین در کشورهای غربی هیچ وقت به پای مادران و پدران مهربون ایرانمون نمی رسن
همونطور که قبلا هم به شما پیشنهاد دادیم اگه مشکل سر کار رفتن و شاغل بودن رو ندارید و فقط با هدف اینکه روشا همبازی نداره میخواید اون رو مهد بذارید بهتره که به جای گذاشتن روشا در مهد کودک هفته ای یک روز او رو به این مکان یا مکان هایی مثل پارک ببرید تا با هم سن و سال هاش بازی کنه.
خوشحالیم که این موضوع رو با ما در میون گذاشتید، امیدواریم که همه ی مامان ها قبل از اینکه بر اساس یک خبر یا تحقیق تصمیم بگیرن جوانب اون رو بیشتر بررسی کنن.
براتون آرزوی موفقیت داریم مامان مهربون




سلام ممنونم از این همه تعهدی که نسبت به ما مامانها دارین ...
نه راستش خودم خیلی به مهد اعتقاد ندارم فقط چون خیلی تنهاست به این دارم فکر میکنم که بذارمش یا نه ! و دارم با خیلیا مشورت میکنم...
اتفاقا" یکی از دوستای صمیمیم مهد داره و قرار شد با توجه با فرمایش شما هفته ای یک بار ببرمش اونجا ...
چون روشا سابقه ی عفونت اداری داره نمی تونم به هر کسی بسپرمش و چون از یکی از دوستام شنیدم مهد برای بچه ها خوبه خواستم نظر شما رو هم بدونم ...
بازم ازتون تشکر میکنم دوست خوب وبلاگی...
ماهنامه شهرزاد
11 دی 90 20:35
سلام مامان روشا
ممنون برای لینک ما...به زودی وبلاگ شما هم در قسمت معرفی وبلاگ سایت شهرزاد قرار خواهد گرفت.


سلام چه سوپرایزی من از شما ممنونم که به ما سر زدین ...
باعث خوشحالی و افتخار ماست که در قسمت سایت شهرزاد بیایم ...ممنون...
زیبا
12 دی 90 11:31
سلام دوست خوبم ممنون که به ماسرزدید

سلام عزیز دلم ببخشید دیر شد
مامان وندا
12 دی 90 19:10
سلام عزیز خاله 31 ماهگیت مبارک،روز به روز شیرین تر می شی خاله قربونت بره


سلام خاله جون ممنونم شما لطف دارین
مادر سامان
12 دی 90 23:43
سلام عزیزم سی و یکمین ماهگیت مبارک باشه خوشگل من


سلام خاله جونم ممنون
نگين
13 دی 90 16:47
سلام
سي و يكمين ماه از تولد روشا جون رو تبريك ميگم و اميدوارم كه زير سايه پدر و مادر مهربونش ساليان سال با تني سالم به زندگي قشنگش انشااله ادامه بده . پاينده باشيد.


سلام ممنونم شما هم سالم و تندرست باشین
یک عدد مامان
14 دی 90 9:01
سلام ، سی و یکمین ماه تولدت مبارک باشه پرنسس روشا


سلام ممنونم خاله
مامان کيانا
14 دی 90 13:20
الهي خاله قربون اون تاشکي گفتنت بشه عزيزدلم.....انشاا...که ماهم باشيمو پست خاطره عروسي روشا جونمو ببينيم


خدا نکنه عزیزم ...چرا بخونید باید تو عروسی باشین...
مامان آريا
14 دی 90 15:29
سلام به عزيز دلاي خودم دلم براتون تنگيده دوستتون داريم


سلام عزیزم ما هم همینطور
ما بیشتر دوستتون داریم
تینا
15 دی 90 20:57
سلام مریم جونم مرسی از نظر قشنگی که رو پست پرواز گذاشتی خوندمش اما تاییدش نمیکنم تا منا نفهمه پست راجع به چی بوده ...

بازم مرسی از مهربونیات دوستم
یه دنیا دوستتون دارم


سلام عزیزم ببخشید اصلا" یادم به مونا نبود ببخشید
شیوا
16 دی 90 1:28
سلام خاله جون . متاسفانه درس و امتحانات مجالی برای کار دیگه ای برام نمیذاره . میبخشید قول میدم جبران کنم . در مورد قالب هم یکدفعه تمام مطالبم محو شد مجبور شدم عوضش کنم . روشا گلی رو ببوسید .


سلام عزیزم خیلی کار خوبی میکنی عزیزم حتما" اول درس بعد اینترنت
مدرسه ی مامان ها
16 دی 90 13:53
سلام مامان عزیزِ روشا
حالتون خوبه؟
میخواستم بپرسم شما جواب مسابقه رو برامون ارسال کردید؟ اگه فرستادید ممکنه آدرس ایمیلی که باهاش ارسال کردید رو بگید؟...[hr
سلام بر شما الانه میام پیشتون