روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه سن داره

برای دخترم روشا

لالایی روشا...

1390/11/3 16:25
نویسنده : مامان مری
652 بازدید
اشتراک گذاری

گل گلدونه ی من!

zibazibazibazibazibazibazibazibaziba

دخترکم میدونی دیشیب برام چه لالایی قشنگ گفتی !لالایی من و پدر و قاطی پاتی برام میخوندی تا من بخوابم میگفتی:

قربونت بشم لالا...لاکن   گل دسته دسته لالایی کن...

ziba

نمیدونی چه انرژی میگیرم ااز این محبت کردنات ...روزای تعطیلی که پدر خونه است بیشتر با پدر سرگرمی و همش میخوای با پدر خوش بگذرونی !وبیشتر کارات رو باید پدر انجام بده از جمله دستشویی رفتنت....

منم سعی میکنم به کارای عقب افتادم برسم تا شما بیشتر باهم باشین واز باهم بودنتون خوشحال...

 zibaziba

مادر جون برات یه عروسک خریده که خیلی قشنگ و ریزه میزه است واسه همین بهش میگیم نخوچی وشما خیلی بهش علاقه داری و با تمام عشقت بهش محبت میکنی نمیدونی چقدر بهش حسودیم میشه میگم کاش منم عروسکت بودم میگی نه شما مامانم هستی منم مامانِ نخوچی هستم بهش میگی قربونت بشم الان خوابت میاد بیا ببرمت بخوابونمت یا میگی الان غذا میخوای بیا بهت غذا بدم عزیزم...

ziba

         چندروز پیش با هم رفتیم مزون لباس ، کلی از آینه های اونجا به وجد اومدی و میرفتی جلوی آینه بلند بلند برای خودت صحبت میکردی یا اگر میخواستی به چیزی دست بزنی یا جایی بشینی اجازه میگرفتی ...

خانوم خیاط هم کلی ازت خوشش اومده بود میگفت چه دختر با تربیت و منضبطی دارین و کلی باهات بازی کرد و شما هم دیگه دوست نداشتی از اونجا بیای بیرون! خانوم خیاط اندازهاتو زد و قرار شد پارچه بیاری تا برات لباس بدوزه  وشمااین طوری رضایت دادی که از اونجا بیایم بیرون!

ziba

وقتی هم رفتیم پارچه بخریم از برش پارچه کلی تعجب میکردی و میگفتی مامان آقاهه چیکار میکنه چرا لباسارو پاره میگنه...بعدم میگفتی عمو این کارو نکن کار بدیه ها...!

یه روز که داشتم کمدلباسامو مرتب کنم انگشتر عقیق پدر که گم شده بود رو توی یکی از کیفام پیدا کردی البته معلوم بود خودت اونجا انداختی و من و پدر چقدر دنبالش گشتیم...وقتی پدر فهمید انگشترش پیدا شده گفت بعدازظهر که اومدم میریم برای دخترم جایزه بخریم...

مغازه ایی که اسباب بازیاتو میخریم تارفتیم داخل گفتی مامان چرا موهای آقاهه فرفریه!!!خانومی که تو مغازه بود یه دفعه با صدای بلند خندید و آقای فروشنده متوجه شد و من خیلی خجالت کشیدم گفت مگه منو تاحالا ندیدی ... و کلی خندید وگفت معلومه چه وروجکی هستی!!!

    

راستی دخترکم امروز برف اومد و شما از دیدنش خیلی خوشحال شدی وقتی بردمت پشت پنجره گفتی اوووووووووو ببین چقدر برف میاد...دیدی به خدا گفتم به ما برف بده...منم خداروشکر کردم از این نعمت زیباش و از اینکه دل دخترمنو شاد کرده...

ziba

یه مدته از من یاد گرفتی میگی خدایا شکرت.... اولین بار قبل از خواب شبت بود که گفتی کلی با پدر چلوندیمت با این حرفای قشنگت ...چند وقته که میری سر کمدِ لباسات و لباسایی که برات کوچیک شده میاری بهم میدی بعد با ترفند مهربونی میگی لطفا" این لباسو به من می پوشونی منم که زود تسلیم این لحن حرف زدنت میشم تنت میکنم...

ziba

بعد میگی قشنگ شدم میگم بله شما همیشه قشنگی ...میگی حالا بریم برقصیم ...یا میگی میخوای برات پشن ( فشیون)بشم ...میگم آره پشن شو لباستو ببینم بعد چندتا قدم میری جلو دستتو میزنی به کمرت و سرتو میچرخونی ....کاملا" حرفه ای ...

ziba

ازبس که خاله سی سی شبکه ی فشیون نگاه میکنه خیلی علاقمند شدی ...تازه نظرم میدی میگی ...اوووووووووووو ببین چه لباسی پوشیده یا اگه لباس رو دوست نداشته باشی میگی چه لباس زشتی پوشیده جالبه که نظرتم خیلی واقعیه ومعلومه همینطوری نمیگی الهی من قربونت بشم ثانیه شماری میکنم برای بزرگ شدنت و با هم خرید کردنمون و حرفای زنونه و دردو دل و....

ziba

              دوستت دارم گل نازم وبرای تمام این لحظه های شادی که باهات دارم میگم :

خدایا شکرت...

اینم یه عکس از مسواک زدنت که دیگه اجازه نمیدی مامان برات بزنه ...


اینم دوتا گل خوشگل دیگه برای دختر خوشگل و گل دوستمون که پدر براش خریده ...


اینجا هم یکی از اون لباس کوچیکاتو پوشیدی و مشغول نانای کردنی...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

سراشپز سپيده
4 بهمن 90 10:30
به به چه خانوم خوشگل موشگلي !
هموني كه اون بالا روشا رو بغل كرده شمايين


شما چشمات خوشگل میبینه ...بله منم که روشا رو بغلم کردم...
تینا
4 بهمن 90 15:16
به به چه پست قشنگی بود ... قربون این دخمل پشنم برم ووووووووی مریم فکر کن چند وقت دیگه دخملامون توی همه چی سلیقه شون از ما بهتر میشه و چقدر حال میده اونوقت خرید کردن

منم میگم خدایا این نعمتای قشنگ و شیرینتو هیچوقت ازمون نگیر ...... خدایا شکرت
راستی بازم نشد همدیگه رو ببینیم ما منتظرتونیم اینسری باید بیاین همه با هم با دخملای خوش سلیقه بریم خرید
یه دنیاااااااااااا با یه عالم دلتنگی ...........

مرسی عزیزم ....واقعا"کلی حال میکنیم ما هم که عاشق خریدو متخصص پول خرج کردن...
منم میگم آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــین...
ایشالا منم خیلی دوست دارم بیام و با هم خرید بریم ...ممنونم تینا جان منم میبوسمتون
گروه بالی گل
4 بهمن 90 19:02
خاطره ای فراموش نشدنی را با گروه بالی گل برای کودکان خود بجای بگذارید حتما ببینید http://badkonak.rzb.ir گروه بالی گل را به دوستان خود معرفی کنید تا آنها هم از خدمات ما بهره مند شوند امیدواریم هر روز کامتان شیرین باشد
مامان آريا
5 بهمن 90 11:07
الهي الهي كه با خوندنشون حسابي دلم ضعف رفت براي دختر شيطون بلاي خودم كه اي كاش كنارم بودي و با ماچ حسابي مي چلوندمت شيرين زبونو
دلم خيلي براتون تنگ شده براي صداي خوشگله روشا جون و براي مامانيه مهربونش ولي چه كنم كه خيلي گرفتارم دعا كن گرفتاريام زود حل شه خاله جون تا بتونم يه وقت آزاد پيدا كنم و دوباره صداي خوشملتو بشنوم


قربونت بشم عزیزم شما لطف داری ما هم دلتنگتونیم ایشالا که گرفتاریات کم بشه عزیزم ...مامان دوشغله همینه دیگه وقت کم میاره...
ما هم بی صبرانه مشتاق شنیدن صدای گرمتـــــــــیم
مامان وندا
5 بهمن 90 13:41
حتی فکر اینکه بزرگ شن باهم بریم خرید بهم روحیه میده،روشای نازم خیلی دوست دارم ببوسمت اونم محکماآفرین که خودت دیگه میتونی مسواک بزنی


واقعا" حتی فکرش هم لذت بخشه...مرسی مامانی مهربون
یک عدد مامان
5 بهمن 90 19:10
کلی خندیدم وقتی روشا جونی اون آقای مو فرفری رو دیده بوده و ...




میبینی خواهر بچه های این دوره زمونه هستن دیگه
بابای دوقلوها
6 بهمن 90 16:09
چه دخمل خووووووفی.
خوبه که خاطرات رو مینویسید. کاش منم میتونستم بنویسم.اما من سلیقه این چیزا رو ندارم.
باید بگم مامانش بنویسه


ممنون شما لطف دارین...شما هم میتونید ولی چون مامانشون بیشتر وقتشو با بچه هاست بهتر میتونه خاطراتشون رو بنویسه
saba-sara
7 بهمن 90 14:02
سلااااااااام. وااااای عزیزم روشا جون چه عروسکی شده ماشالله ماشالله عکساشم خیلی قشنگه.


سلااااااااااام به دوقلوهای خودم... میسی شما لطف دارین
مامان آريا
9 بهمن 90 13:33
سلام عشقه خاله چطوره ماماني تو خوبي چرا نمي ياي آپ كني دلم براي شيرين زبونياي روشا جون تنگ شده


سلام عزیزم خوبیم مرسی ...
مرسی گلم تو لطف دری چشم آپم میکنیم
مامان محمد جون
9 بهمن 90 18:21
سلام دوست خوبم
پست خیلی قشنگی رو نوشتی من که دختر ندارم دلم حسابی با خوندن پست قشنگت آب رفت درک میکنم خودتون چه آرزوهای قشنگی برا آینده روشا جون دارین الهی هرچی زودتر بتونیین بیشتر با هم فکری هم برین خرید و لذت ببزین


سلام عزیزم...
ممنون مامان مهربون...منم میگم الهی آمین...
مامان آريا
11 بهمن 90 9:46
.....♥#############♥ ...♥###############♥ ..♥#################♥..................♥###♥ ..♥##################♥..........♥#########♥ ....♥#################♥......♥#############♥ .......♥################♥..♥###############♥ .........♥################♥################♥ ...........♥###############################♥ ..............♥############################♥ ................♥#########################♥ ..................♥######################♥ ....................♥###################♥ ......................♥#################♥ ........................♥##############♥ ...........................♥###########♥ .............................♥#########♥ ...............................♥#######♥ .................................♥#####♥ ...................................♥###♥ .....................................♥#♥ .......................................♥ .......................................♥ .....................................♥ ...................................♥ .................................♥ ..............................♥ ............................♥ .........................♥ ......................♥ ..................♥ .............♥ .........♥ ......♥ ....♥ ......♥......................♥...♥ ..........♥.............♥............♥ ..............♥.....♥...................♥ ...................♥.....................♥ ................♥......♥..............♥ ..............♥.............♥....♥ .............♥ ...........♥ ..........♥ .........♥ .........♥